یادداشتی کوتاه بر رمان «دوست بازیافته» فرد اولمن (۱). نمیشناختمش. اسمش را هم نشنیده بودم چه رسد به نام کتابش. «دوست بازیافته». عنوان کتاب چنگی به دلم نمیزد. تصویر جلدش را دوست نداشتم. چه دلیلی داشت سراغش بروم. اگر حدس میزدم داستانی مرتبط با جنگجهانی دوم است اصلا شروعش نمیکردم. دو کتاب ارزشمند را پیشتر نیمه رها کرده بودم چون تحمل فضای جنگجهانی را نداشتم. گاهی فکر میکنم اگر به نظریهی تولد دوباره اعتقاد داشتم شاید در زندگی قبلیام در …
پست وبلاگ
در یادمان استاد عزیزم، دکتر اکبر نحوی روزهای تعطیل را چه کار میکند؟ خدا میداند چندبار از خودم این سؤال را پرسیده بودم. روزهای تعطیل بیشماری، عیدها، تعطیلات اجباری… نمیدانم چرا همیشه او قهرمان این سوال بود. یادم میآید یکسال که تابستان شیراز آتش میبارید، دانشگاه را یک ماه تعطیل کرده بودند تا دستگاههای سرمایشی مثلاً استراحتی بهجان برق بدهند و من مستأصل دانشجوی دکترایی بودم که میخواستم طرح پایاننامهام را بنویسم. روزهای یکشنبه تخفیف داده بودند تا اگر کسی …
گاهی بین قفسههای کتاب در کتابفروشی، نامی آشنا میبینی. نامی که شاید عادت نداشتهای یا انتظار نداشتهای آنجا ببینی. امروز در بخش کودک و نوجوان کتابفروشی قدم میزدم و عنوانها را میخواندم. گردش در بخش کودک، تفریح خاص خودش دارد. عنوانهای جذاب و رنگها و نقاشیهای جالبی که دری است به سمت دنیای کودکانه. چیزی که در دنیای کودکانهی من و همنسلانم دیریاب و محدود بود. در بین کتابها ناگهان چشمم به کتابی با عنوانی خاص جلب شد: قصههایی …
سالها پیش وقت نوجوان بودم در یکی از شبکههای تلویزیون فیلمی را به نام «چه رویاهایی که میآیند» تماشا کردم. داستان دکتر فداکار و انساندوستی بود که در حالی که برای نجات یک مصدوم از ماشینش پیاده شده بود، ماشین دیگری به او اصابت کرد. از اینجای داستان دکتر وارد دنیای پس از مرگ میشود و فیلم وارد فضای فانتزی میشود. هر چند سالها بعد هنرپیشهی نازنین آن فیلم که برای همه و حتی بینندگان ایرانیاش مظهر شادی و نشاط …
وقتی در کنار نام شاعر یا نویسندهی اثری، ملیت فرانسوی اضافه میشود، بیاختیار احساس میکنم قرار است با کار خوبی مواجه بشوم. البته در این داوری، خطای شناختی وجود دارد؛ ولی به هر حال این خطای شناختی تاکنون باعث شده است به آثار ناب بسیاری در ادبیات فرانسه بربخورم. خواندن آثار خوب از ادبیات فرانسه در ایران چندان مشکل نیست. هم مترجمان خوبی از زبان فرانسه وجود دارند و هم غالب انتخابهایشان سنجیده است. ژاک پرور شاعر و نویسندهی فرانسوی …
در یک سال و چند ماهی که از شروع همهگیری گذشته یکی از گزینههایی که برای خرید کتاب امتحان کردم، خرید آنلاین و امتحان پلتفرمهای مطالعهی الکترونیک و استفاده از نسخههای صوتی کتابها بود. شخصاً هیچ وقت گمان نمیکردم بتوانم کتاب را به هیچ حالتی غیر از قدمزدن مفصل بین قفسههای کتابفروشی، لمس کاغذ و صرفکردن وقتی برای اطمینان از کیفیت ترجمه یا تسلیمشدن در برابر وسوسهی عنوانهای داخلی کتاب انتخاب کنم. بیماری خیلی چیزها را تغییر داد. فقط دنیای …
در همسایگیمان یکی از خانهها مشغول تعمیرات بود. این روزها در هر بافت شهری که عمرش بیش از پنجاه باشد، دیدن تعمیرات داخلی ساختمان چیز غریبی نیست. از صبح بیرون رفته بودم و وقتی داشتم برمیگشتم از دور نور براق صفحهی نئونی از سر خیابانی که منزلمان در آن قرار داشت به چشم میآمد. صفحهی نئونی که تا دیروز آنجا نبود. باز هم این روزها خیلی احتمال دارد که در بافت مسکونی ناگهان در میان خانههای مردم، موسسهای کاملاً خدماتی …
شعری از منوچهر آتشی را میخواندم و من را به شدت به فکر فرو برد: همیشه از آن چه نیست سخن می گوییم از آب در بیابان و در خانه عشق و نان این گونه انگار زندگانی را زیباتر می یابیم همیشه از آن چه نیست بلندتر سخن می گوییم از مهربانی در مهمانی از شرف در سودا از داد در بیداد جا تا بوده این گونه بوده قصه ی ما دنیای یاوه را انگار این گونه گواراتر توانیم داشت …
تحلیل شعر یکی از کارهایی است که به آن علاقه دارم. گاهی ممکن است چندخطی هم بر شعری بنویسم. آنچه در ادامه میآید تحلیلی است که بر شعر تصویری «سراسر روز» از احمد شاملو نوشتهام: سراسرِ روزپیرزنانی آراستهآسانگیر و مهربان و خندان از برابرِ خوابگاهِ من گذشتند. نیمشب پلنگکِ پُرهیاهوی قاشقکی برخاستاز خیالم گذشت که پیرزنان باید به پایکوبی برخاسته باشند. سحرگاهان پرستار گفت بیمارِ اتاقِ مجاور مُرده است. پاریس، بیمارستانِ لاری بوآزیهپاییز ۱۳۵۲ شعر سراسر روز، نخستین شعر از …
روزهای یادمانی که میرسد همیشه با خودش فکرهایی میآورد که همسو با آن روز است. پس بالاخره جز پراکندهاندیشیهای روزان و شبان، میتوان امیدوار بود که این یادمانهای کاملاً دلبخواهی فرصتی برای منسجمتر اندیشیدن دربارهی موضوعی با اهمیت است. نمیدانم نخستین انسانهایی که به تقویم و شمارش روزهایشان فکر کردند، دقیقاً چه چیزی را پشت سر گذاشتند که احساس کردند باید در چرخهای منظم از زمان، آن را به یاد بیاورند. ممکن است حیوان بزرگی را شکار کرده بودند که …
آخرین دیدگاهها