وقتی در کنار نام شاعر یا نویسندهی اثری، ملیت فرانسوی اضافه میشود، بیاختیار احساس میکنم قرار است با کار خوبی مواجه بشوم. البته در این داوری، خطای شناختی وجود دارد؛ ولی به هر حال این خطای شناختی تاکنون باعث شده است به آثار ناب بسیاری در ادبیات فرانسه بربخورم.
خواندن آثار خوب از ادبیات فرانسه در ایران چندان مشکل نیست. هم مترجمان خوبی از زبان فرانسه وجود دارند و هم غالب انتخابهایشان سنجیده است.
ژاک پرور شاعر و نویسندهی فرانسوی یکی از نامهایی است که در ادبیات فرانسه با آن مواجه شدم و همیشه از خواندن آثارش لذت بردم.
نمیدانم نخستین بار چه زمانی با شعر ژاک پرور را خواندم ولی باحتمالاً در مرور کارنامهی ادبی احمد شاملو، این آشنایی حاصل شده است.
در شعرهایی هم که از پرور خواندهام، ترجمههای احمد شاملو بیشتر نظرم را جلب میکند. البته در سالهای اخیر کتابی هم به همت مترجم خوب زبان فرانسه جواد فرید از شعرهای پرور به چاپ رسیده است.
نمونهای از کار هر دو مترجم را از یک شعر میآورم و باز هم معتقدم این سلیقهی شخصی من است که ترجمهی شاملو را بیشتر میپسندم:
پاریس در شب
افروخته یک به یک سه چوبه ی کبریت در دل شب
نخستین برای دیدن تمامی رخسارت
دومین برای دیدن چشمانت
آخرین برای دیدن دهانت
و تاریکی کامل تا آن همه را یک جا به یاد آرم
در آن حال که به آغوشت می فشارم.
ترجمه از احمد شاملو
پاریس در شب
سه کبریت یک به یک در شب روشن می شوند
اولی برای دیدن رویت
دومی برای دیدن چشم هایت
آخری برای دیدن دهانت
و سپس تاریکی کامل
برای به یاد آوردن همه ی این ها
درحالی که تو را در آغوش می فشارم.
ترجمه از احمد فرید
ساختار و شکل شعر پرور شعری ساده و بیآلایش است. به گمانم پرور نمیخواهد ادای هیچ ایدئولوژیای را دربیاورد. در شعرش صدای خودِواقعیاش را میشنویم. فکر میکنم اگر ممکن بود در ملاقاتی نزدیک با هم همصحبت بشوم، حرفهایش و نگاهش بهدنیا بسیار شبیه به همین چیزی است که در بین کلمات شعرش جاری است.
ویژگی دیگر شعرش مینیمالیسم است. پرور غالباً اصراری ندارد شعرش را با توصیف فضا پر کند. برای او تمرکز بر صحنه و کلام بیش از تصویرپردازیهای شاعرانه و خیالپردازیهای شعری اهمیت دارد.
پیام در شعر او به درازا نمیکشد و خواننده را به معنا میرساند. در عینحال این رسیدن به معنا شعر او را سطحی و بیمایه نمیکند.
آنچه در شعر پرور خواننده را مجذوب میکند، نگاه متفاوت او به دنیا است. نظیر این نگاه متفاوت را در شعر ویسواوا شیمبورسکا شاعر لهستانی تجربه کردهام.
در بین شعرهایی که در مجموعهی ترجمهی شاملو وجود دارد، به شدت شیفتهی شعر «پیغام» هستم.
پیغام
دری که یکی وازش کرده
دری که یکی پیشاش کرده
صندلییی که یکی روش نشسته
گربهیی که یکی نازش کرده
میوهیی که یکی گازش زده
نامهای که یکی خونده
صندلییی که یکی کنارش زده
دری که یکی وازش کرده
جادهیی که یکی روش میدوه
جنگلی که یکی ازش رد میشه
رودی که یکی خودشو میندازه توش
بیمارستانی که یکی توش مرده
شعر پیغام یک فیلم در خودش دارد. زاویههای دوربین که به سرعت از یکی بر دیگری متمرکز میشود. گزارش پشت سر هم رفتارهای دو انسان که مهم نیست نامشان چیست و کجا هستند.
آرامش یکی از این شخصیتها در تقابل با عمل دهشتناک شخصیت دیگر که خودش را در رود میاندازد و صحنهی پایانی که با برش هنرمندانهی زمان و حذف هنرمندانهی روایت، زاویهای باز از بیمارستانی را نشان میدهد که یکی از شخصیتهای این پرده در آن جان سپرده است.
اضطراب و استیصال فردی که پیغام را خوانده است به خوبی تصویر شده است. شاعر با تصویر رفتارهایی چون نوازش گربه و گاززدن به میوه و سپس نشاندادن کنارزدن صندلی و دویدن روی جاده به زیبایی نشان داده است که چگونه آرامش با خواندن یک پیغام به اضطراب تبدیل میشود.
به نظرم موضوع دلبستگی به انسانی دیگر با این تقابل آرامش و اضطراب، بیش از بسیاری از شعرهای عاشقانه که شاعرش دائم از غم دوری مینالد، نمود و تأثیر دارد.
پرور در شعرهایش بیش از این که بر احساسات شخصیاش متمرکز باشد به انسان در طبیعیترین حالت زندگیاش و واکنشهایش میپردازد و در همین میان بدون این که شعاری بدهد جنبههایی از این زندگی را به نقد میکشد. شعر خانوادهگی نمونهای از این رفتاره شاعرانهی پرور است.
خانوادهگی
مادر میبافه
پسر میجنگه
به نظرِ مادره این وضع خیلی طبیعیه.
– پدره چی؟ اون چیکار میکنه؟
– پدره کار میکنه :
زنش میبافه
پسرش میجنگه
خودش کار میکنه
به نظر ِ پدره این وضع خیلی طبیعیه.
…
– خب پسره چی؟
پسره اوضاعو چهجور میبینه؟
– پسره هیچچی، هیچچی که هیچچی:
پسره، ننهش میبافه باباش کار میکنه خودش میجنگه
جنگ که تموم شد
تنگِ دلِ باباهه میچسبه به کار.
جنگ ادامه پیدا میکنه و مادرهام ادامه میده: میبافه
پدرهام ادامه میده: کار میکنه
پسره کشته شده، دیگه ادامه نمیده.
پدره و مادره میرن گورستون
به نظرِ پدره و مادره این وضع خیلی طبیعیه
زندگی ادامه داره.
زندگی با بافتنی جنگ کار
با کار جنگ بافتنی جنگ
با کار کار کار
زندگی با
گورستون!
ترجمه از احمد شاملو
دقیقا به همین دلایل، بیشتر وقتهایی که احساس میکنم به ادبیاتی احتیاج دارم که بیش از آنکه سرگشتهام کند، من را در طبیعیترین حالت انسانیام تعریف کند و به خاطر انسانبودنم به من آرامش ببخشد یکی از انتخابهایم اشعار پرور است. شعرهایی که بارها و بارها خواندنش هیچ چیز از حس تازگیاش برای من کم نمیکند.

پینویس: در نوشتن متن اشعار از آنجا که از نسخهی ترجمهی شاملو استفاده کردم، علیرغم اینکه با بعضی از رسمالخطها موافق نبودم به شیوهی نگارش نسخهی شاملو وفادار ماندم.